۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۱

بی تو حرامست تماشای باغ
با تو مرا از همه عالم فراغ

ای رخ تو شمع شب افروز من
خوش بنشین تا بنشیند چراغ

شیفته را به ز مُفَرِّح بود
بوی سر زلف تو اندر دماغ

ما به می لعل لبت قانعیم
ساقی مجلس بنه از کف ایاغ

در جگر غنچه ز درد تو خون
بر دل لاله ز جفای تو داغ

سر مکش از گفته ی ابن حسام
از تو پذیرفتن و از ما بلاغ

نکته مگو تا نبود نکته دار
کس ندهد طعمه ی طوطی به زاغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.