۳۳۴ بار خوانده شده
قول مطرب دل من دوش به راهی زد و برد
چشمش آرام دل من به نگاهی زد و برد
غمزه ی دوست به یغمای دلم تیزی داشت
وه که بر مخزن دل خانه سیاهی زد و برد
هرغباری که بر آیینه ی دل بود مرا
ای عجب صیقلی عشق به آهی زد و برد
خیل غم داشت کمین بر دل من باز ببین
که برین قلب شکسته چه سپاهی زد و برد
سایه ی سرو قدمت برسر ما باقی باد
که به باغ آمد و بر برگ گیاهی زد و برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چشمش آرام دل من به نگاهی زد و برد
غمزه ی دوست به یغمای دلم تیزی داشت
وه که بر مخزن دل خانه سیاهی زد و برد
هرغباری که بر آیینه ی دل بود مرا
ای عجب صیقلی عشق به آهی زد و برد
خیل غم داشت کمین بر دل من باز ببین
که برین قلب شکسته چه سپاهی زد و برد
سایه ی سرو قدمت برسر ما باقی باد
که به باغ آمد و بر برگ گیاهی زد و برد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.