۳۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸

ای روشنی دیده دعا می رسانمت
صد بندگی به دست صبا می رسانمت

احرام کعبه سر کوی تو بسته ام
وانگه تحیّتی به صفا می رسانمت

ای سرو ناز بر چمن باغ دل بمان
کز آب دیده نشو و نما می رسانمت

از آرزوی لعل تو خون می شود دلم
آخر نگفته ای که شفا می رسانمت

پنهان مدار ابن حسام از طبیب،درد
بر وعده ای که گفت دوا می رسانمت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.