۳۶۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰

شرر آتش هجران تو در سینه ماست
پرتو عکس خیال تو در آیینه ماست

همدمی نیست که لا او نفسی بنشینم
جز غم عشق تو کان مونس دیرینه ماست

داد خود عاقبت کار ز ما بستاند
روزگار ستم اندیش که در کینه ماست

هر کسی ابن حسام از پی گنجی رنجی
برد نقد سخن ماست که گنجینه ماست

کرسی ما نسزد چرخ که هنگام سخن
ز بر ذروه او پایه زیرینه ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.