۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱

هر جفایی که ممکن است ازوست
من تحمل کنم ولی نه نکوست

گر دلم میل جانب او کرد
میل دلها همه به جانب اوست

بوی زلف تو همدم بادست
که نسیم بهار غالیه بوست

روی کردی به سوی گل زان روی
گل ز شادی نگنجد اندر پوست

خجل از قد و عارض تو به باغ
سرو آزاد و لاله خود روست

در خم زلف همچو چوگانت
دل مسکین شکسته همچون گوست

با جفا نیک خو کن ابن حسام
چاره این است کان صنم بدخوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.