۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹

ای کعبه تحقیق سر کوی تو ما را
محراب دعا قبله ابروی تو ما را

آن زلف کمند افکن و آن غمزه خونریز
بستند و بکشتند به یرغوی تو ما را

هرچند ز بیراه به راه آوَرَدَم دل
از ره ببرد غمزه جادوی تو ما را

من معتقد پیر مغانم که در این راه
ارشاد طریقت بکند سوی تو ما را

از ظلمت گیسوی تو بیرون نتوان رفت
گر مشعله داری نکند روی تو ما را

دی چشم تو با غمزه به تاراج دل آمد
بردند سراسیمه به انجوی تو ما را

بر پای دل ابن حسام است کمندی
زان طرّه که بسته است به یک موی تو ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.