۳۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴

مران به عنف خدا را ز آستانه مرا
مکش به تیغ جدایی به هر بهانه مرا

نخست طایر گلزار قدسیان بودیم
محبت تو جدا کرد از آشیانه مرا

مقیم صومعه بودم به عالم لاهوت
کشید عشق به کوی شراب خانه مرا

چه حکمت است که صیاد کارخانه ی غیب
ز زلف و خال تو بنهاد دام و دانه مرا

کرانه می‌کنی از من کجا روا باشد
بکشت محنت این درد بی کرانه مرا

مرا میانه غم بر کرانه می‌مانی
گناه چیست ندانم در این میانه مرا

ز لعل خود به صبوحی خمار من بشکن
که در سر است خمار می شبانه مرا

زمانی ای دل غمدیده با زمانه بساز
زمان زمان بنوازد مگر زمانه مرا

فسون ابن حسامم به توبه می‌خواند
به گوش در نرود هرگز این فسانه مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.