۳۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱

تفت این دل گرم از دم سردم همه شب
شد سرخ ز خون چهره زردم همه شب

صد شربت درد بیش خوردم همه شب
ایزد داند که من چه کردم همه شب

مهمان من آمد آن بت و کرد طرب
شوخی که در او همی بماندم به عجب

چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب
از نظاره دو چشم و از خنده دو لب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.