۲۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

بدرود همی کرد مرا آن صنم من
گریان و درآورده مرادست به گردن

از زخم دو کف همچو دلش کردم سینه
ور آب دو دیده چو برش کردم دامن

رنجور شد از بهر من و روی دژم کرد
کز حسرت آن روی دم سرد زدم من

در رویش اثر کرده دم سرد من امروز
چونان که دم گرم در آیینه روشن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.