۳۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱

ای ترک لاله رخ بده آن لاله گون شراب
تابان ز جام چون رخ لعل از قصب نقاب

من گویمی گلابست آن می که می دهی
گر هیچ گونه گونه گل داردی گلاب

جز دوستی ناب نیابی ز من همی
واجب بود که از تو بیابم نبید ناب

تیره نکردش آتش آنگه که آب بود
اکنون که آتش است ضعیفش مکن به آب

آبست و آتش است و زو شد خراب غم
نشگفت ار آب و آتش جایی کند خراب

آسایش است و خرمی از آب دیده را
اینست و زان بلی که کند دیده را به خواب

از لطف بر دوید به سر وین شگفت نیست
روح است و روح را سوی بالا بود شتاب

در مغز و طبعم افتاد آتش ز بهر آنک
دست تو بر نبید و بلور است و آفتاب

تا ندهیم نبیدی چون دیده خروس
باشد به رنگ روزم چون سینه غراب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.