۳۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵ - مدح خواجه ابونصر

خواجه بونصر پارسی که جهان
هیچ همتا نداردش ز مهان

آن دبیری که تا قلم برداشت
همه بر صحن درج سحر نگاشت

و آن سواری که تا سوار شدست
زو دل کفر بی قرار شدست

شاه را بوده نایب کاری
کرده شغل سپاهسالاری

سرکشان را نموده در پیکار
که چگونه کنند مردان کار

هر سخن کو بگوید از هر در
چون گهر بایدش نشاند به زر

مجلس شاه را چنان باشد
که بدن را لطیف جان باشد

چون ز می دلش مست و خرم شد
جد و هزلش تمام در هم شد

طیبتی طرفه در میان افکند
ثلث شهنامه در زبان افکند

ساتگینی گرفت و پس برخاست
دولت شه ز پاک یزدان خواست

مرکز حشمت و سیادت باد
دولتش هر زمان زیادت باد

سر همت بلند باد بدو
شادمان شاه شیرزاد بدو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴ - ستایش سلطان مسعود
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶ - مدح امیر بهمن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.