۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰ - حسب الحال

منم امروز بسته در سمجی
چشم بر دوخته چو مار گریز

هست پیراهنی و شلواری
نیست بر هر دو نیفه و تیریز

بر جهان دارم و روا دارم
گر بپیمائیم به کون قفیز

راضیم گر مرا به هر دینار
بدهد روزگار نیم پشیز

ابلهی کن برو که بره فروش
بره نفروشدت به عقل و تمیز

چیز باید که کار در عالم
حیز دارد که خاک بر سر حیز

تن بده قلب را که در گیتی
زر همه روی گشت و از ارزیز

آنچه یابی به شکر باش به شکر
وانچه داری عزیز دار عزیز

کانچه کم شد چنان نیابی بیش
وانچه گم شد چنان نیابی نیز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹ - ستایش و تشجیع خویش
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱ - مرثیه عطای یعقوب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.