۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸ - شکوه

ای بزرگی که پایه قدرت
همچو خورشید بر فلک سوده ست

مفلس از جود تو غنی گشته ست
رنجه از جاه تو برآسوده ست

صیقل عدل تو به تیغ هنر
از جهان زنگ جور بزدوده ست

هر که او تخم خدمتت کشته ست
جز بزرگی و جاه ندروده ست

نیست پوشیده حال بنده تو را
که تنش چون زغم بفرسوده ست

عمر شیرین به باد بر داده ست
دل مسکین به درد پیموده ست

به همه وقت بی گمان بر من
دلبر مهربان ببخشوده ست

تا بتازی و پارسی طبعم
بسزا هر زمانت بستوده ست

صلت و خلعت مرا هر بار
از همه کس تمامتر بوده ست

چون که این بار و بر و احسانت
مر مرا هیچ روی ننموده ست

یا ببرده ست از میان خازن
یا خداوند خود نفرموده ست

تا مرا دشمنست گشت فلک
کوششم در زمانه بیهوده ست

باد عمرت فزوده در دولت
که به تو عمرها بیفزوده ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷ - مدح ابوسعید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹ - به خواجه ابوالقاسم فرستاده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.