۳۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۶ - مدح امیر ابونصر پارسی

بونصر پارسی سر احرار روزگار
هست از یلان و رادان امروز یادگار

آبیست از لطافت و بادیست از صفا
بحریست از مروت و کوهیست از وقار

همت به روی و رایش بفراخت چون قمر
فضل از نصیب خلقش بشکفت چون بهار

ایوان به وقت بزم نبیند چنو سخی
میدان به گاه رزم نبیند چنو سوار

عنفش همی بر آب روان افکند گره
لطفش همی بر آتش سوزان کند نگار

از خشم و عنف او دو نشانست روز و شب
از مهر و کین او دو نمونست نور و نار

بر دشمنان بگشت به قهر آسمان نهاد
بر دوستان بتافت به جود آفتاب وار

تا در میان باغ بخندد همی سمن
تا در کنار جوی ببالد همی چنار

خندیده باد نزهت او را لب طرب
بالیده باد نعمت او را تن یسار

چون اوج چرخ دولت عالیش مهروار
چون بیخ کوه حشمت باقیش پایدار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵ - هم در تمحید سلطان محمود
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷ - مدح علاء الدوله مسعود شاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.