۲۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵

هان ای رفیق خفته دمی ترک خواب کن
برخیز و عزم آن در میمون جناب کن

ساکن روا مدار تن سایه خسب را
جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن

تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود
بیدار باش در شب و در روز خواب کن

زین بیشتر زیاده بود گفتن ای پسر
عمرت کمی گرفت، برفتن شتاب کن

زآن پیشتر که بارگی وقت سرکشد
رو دست در عنان زن و پا در رکاب کن

اول در مجامله بر خویشتن ببند
پس خانه معامله را فتح باب کن

نفست بسی دراهم انفاس صرف کرد
زآن خرج و دخل روز بروزش حساب کن

در راه هرچه نفس بدان ملتفت شود
گر خود بهشت باشد از آن اجتناب کن

گر او بشهد آرزویی کام خوش کند
آن شور بخت را نمک اندر جلاب کن

خواهی که بر حقیقت کار افتدت نظر
بر روی حال خود ز شریعت نقاب کن

چون عشق دوست ولوله اندر دلت فگند
بر خویشتن چو زلزله خانه خراب کن

فعلی که عشق باطن آن را صواب دید
در ظاهر ار خطاست برو ارتکاب کن

هم پای برفراز سلالیم غیب نه
هم دست در مشیمه ام الکتاب کن

زآن پس بگو اناهو یا من هوانا
از معترض مترس و بجانان خطاب کن

بیم سرست سیف ازین شطحها ترا
شمشیر نطق را پس ازین در قراب کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.