۳۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۰

دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان
که نوردوستی پیداست در سیمای درویشان

برون شو از مکان و کون تا زیشان نشان یابی
چو در کون و مکان باشی نیابی جای درویشان

بر ایشان که بشناسند گوهرهای مردم را
توانگر گر بود چون زر نگیرد جای درویشان

چو مهر خوب رویانست در هر جان ترا جانی
اگر دولت ترا جا داد در دلهای درویشان

مقیم مقعد صد قند درویشان بی مسکن
بنازد جنت ار فردا شود مأوای درویشان

مبر از صحبت ایشان که همچو باد در آتش
در آب و خاک اثر دارد دم گیرای درویشان

فلک را گرچه بازیهاست بر بالای اوج خود
زمین را سرفرازیهاست زیر پای درویشان

بتقدیر ارچه گردون را همه زین سو بود گردش
بگردد آسمان زآن سو که گردد رای درویشان

شب قدرست و روز عید هر ساعت مه و خور را
اگر خود را بگنجانند در شبهای درویشان

اگر چه جان ز مستوری چو صورت در نظر ناید
بتن در روی جان بیند دل بینای درویشان

بزیر پای ایشانست در معنی سر گردون
بصورت گرچه گردونست بر بالای درویشان

ز درهای سلاطین ار گدایان نان همی یابند
سلاطین ملک می یابند از درهای درویشان

چو مردان سیف فرغانی مکن بیرون اگر مردی
ز دل اندوه درویشی ز سر سودای درویشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱ - کتب الی الشیخ العارف سعدی الشیرازی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.