۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۲

ای جان من ز جوهر عشقت خزینه یی
وی من ز عاشقان جمالت کمینه یی

تابوت تن ز مرده دل گور کافرست
در جان اگر ز عشق نباشد سکینه یی

هر تنگ دل امین نبود سر عشق را
جای پیمبری نبود هر مدینه یی

کی شرح حال عشق کند هر سخنوری
کی دستکار نوح بود هر سفینه یی

دل برد عشق گر طمع جان کند رواست
سیمرغ سیر باز نگردد بچینه یی

اندر خرابه دل من گنج مهر تست
ای شه سپرده ای بگدایی خزینه یی

ای حال (او) مپرس که چونست در غمت
بشکست چون بسنگ رسید آبگینه یی

در خان من که آب ندارم، هوای تو
زآن سان بود که در دل خاکی دفینه یی

مست شراب عشق تو در زی زاهدان
پیدا بود چنانکه می اندر قنینه یی

من دوستدار تو و تو دشمن، روا مدار
مهر مرا مقابله کردن بکینه یی

جانا قرین تو که بود با چنین جمال
خورشید غیر ماه ندارد قرینه یی

عطار هشت خلد شود حور اگر بود
چون زلف مشکبار تواش عنبرینه یی

گر کوه نام تو شنود در زمان چو لعل
هر سنگ او بنام تو گردد نگینه یی

با تیر غمزه تو که او را هدف دلست
ما چون نشانه پیش نهادیم سینه یی

بر قد سیف در ره عشق تو دلق فقر
زیبا چو بر عذار عروسان زرینه یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.