۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۴

ای دوست بی تو ما را اندر جهان چه خوشی
بی چون تو دلستانی در تن ز جان چه خوشی

پرسی ز من که بی من با خود چه بود حالت
اندر جوار دشمن بی دوستان چه خوشی

مشتاق چون تویی را از غیر تو چه راحت
جویای قوت جان را از آب و نان چه خوشی

گفتی مرا که چونی در دامگاه دنیا
مرغ آبی فلک را در خاکدان چه خوشی

گویی خوشست حالت با مردم زمانه
با همرهان رهزن در کاروان چه خوشی

از جان خود دلی را بی وصل تو چه نیکی
زآب دهن کسی را اندر دهان چه خوشی

این جان نازنین را از جسم راحتی نه
با همدگر دو ضد را در یک مکان چه خوشی

جویای حضرتت را از سیف نیست بهره
آنرا که زنده باشد از مردگان چه خوشی

دنیا و آخرت را بهر تو ترک کردم
بی تو درین چه راحت جز تو در آن چه خوشی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.