۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱۳

ای سازگار با همه با من نساختی
با دوستدار خویش چو دشمن نساختی

تو همچو جان لطیفی و من همچو تن کثیف
ای جان ترا چه بود که با تن نساختی

ای از زبان چرب سخن گفته همچو آب
با آب شعر بنده چو روغن نساختی

بیتی نگفتم از پی سوز وصال تو
کآن را بهجر نوحه و شیون نساختی

عاشق بسی بکشتی و خونش نهان بماند
خوشه بسی درودی و خرمن نساختی

هرگز نتافتی چو مه اندر شب کسی
کش همچو روز از آن رخ روشن نساختی

ای معدن گهر نگذشتی بهیچ جای
تا خاک آن چو گوهر معدن نساختی

در هیچ بقعه یی نشدی کآن مقام را
میمون بسان وادی ایمن نساختی

این گردن و سر از پی تیغ تو داشت سیف
لیکن چو تیغ با سر و گردن نساختی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.