۲۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۸

تا بعقل ورای خود در راه تو ننهیم پای
طفل بی تدبیر باشد در ره تو عقل و رای

عاشق ثابت قدم را بر سر کوی تو هست
ملک شاهان زیر دست وچرخ گردان زیر پای

عاشق روی ترا دنیا نگر داند بخود
همچو مغناطیس آهن جذب نکند کهربای

عاشق رویت که در دنیا نیابد نان درست
از دل اشکسته داردلشکر عالم گشا

مقبلی را کز جهان بر عشق تو اقبال کرد
هست دولت داعی وبخت و سعادت رهنمای

پرتو او جمله را در خور بود چون آفتاب
سایه او بر همه میمون بود همچون همای

حاصل عالم چه باشد؟عاشقان روی تو
میوه باشد معنی اشکوفه صورت نمای

شوق چون غالب شود عاشق برون آید زخود
زلزله چون سخت باشد کوه درگردد زجای

بهر بار عشق ار از گاوزمین اشتر کنی
بر سر گردون نهی اشتر بنالد چون درای

شعر ما را نظم بخشد عشق تو مانند در
باد را آواز سازد مطرب ما همچو نای

سیف فرغانی اگر حاجت خوهی از غیر دوست
آنچنان باشد که حاجت از گدا خواهد گدای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.