۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۸

ای چو جان صورت خود را ز نظر پوشیده
عشق تو دردل و جان کرده اثر پوشیده

همه لطفی و از آن می نکنندت ادراک
همه جانی تواز آنی زنظر پوشیده

از تو وقدر تو گر خلق جهان بی خبرند
نیست درجمله جهان ازتو خبر پوشیده

تاچه معنیست درین صورت پنهان کرده
تا چه درست در این حقه سرپوشیده

عالم حسن تو مانند بهشتست که هست
اندر آن خطه بارواح صور پوشیده

آفتابی که برهنه رو میدان شماست
خلعت نور ز رخسار تو در پوشیده

گوهر مهر تودر طینت این مشتی خاک
همچنانست که در آب حجر پوشیده

آتش هجر تو اندردل هر قطره آب
راست چون در رگ کانست گهر پوشیده

عشق تو در دل مور عسلی نوش نهان
همچو در شمع و قصب شهدو شکر پوشیده

با چنین نقش که دارد زتو دیوار وجود
نشوی از پس هر پرده چو در پوشیده

خاصه اکنون که بنام تو روان شد چون سیم
سخن بنده که مسیست بزر پوشیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.