۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۹

ایا رخت زگریبان قمر برآورده
خط لب تو نبات از شکر برآورده

بدید روی تو خورشید گفت رنگ رخش
گلیست سرخ زروی قمر برآورده

در آینه چو خط سبز بر لبت بینی
زمردی شمر از لعل تر برآورده

بگیر آینه یی چون رخ تو در عرقست
بدست و، آب زآتش نگر برآورده

گلاب گلشن فردوس خورده تا چو رخت
درخت روضه حسنت زهر برآورده

بعهد جلوه طاوس حسن تو گرچه
جماعتی چو تذروند سر برآورده

اگرچه همچو مگس بر هوا کند پرواز
نه همچو مرغ بود مور پر برآورده

دل چو مرغ من از عشق دانه خالت
خروس وار فغان هر سحر برآورده

مقام با شرف کعبه کی بود هرگز
وگر چو کعبه بود از صبور برآورده

نشانده یوسف حسن توصد چو من یعقوب
بکنج کلبه احزان ودر برآورده

زچشم مست تو در کوی تو چو مدهوشان
شراب عشق مرا بی خبر برآورده

چو صبح داعی عشقت بر آسمان وجود
از آفتاب مرا پیشتر برآورده

برای روز نیاز تو سیف فرغانی
زبحر طبع هزاران گهر برآورده

بغیر بنده زضرابخانه خاطر
گدا که دید بدین سکه زر برآورده

بوصف تو دگری گر برآورد آواز
نه چون مناره بلندست هر برآورده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.