۳۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۲

ایا چو فصل بهار از رخت جهانرا زین
رخ تو ثانی خورشید و ثالث القمرین

بسوی جدول خوبان که مظهر حسنند
لطافت آب روان آمد و تو رأس العین

همین که در تو اثر کرد شرم عثمانی
شود زرنگ دو رخ چهره تو ذوالنورین

از آدمی و پری هیچ کس نماند زشت
چو نور روی تو قسمت کنند بر ثقلین

اگر چه کوی تو امروز شهرتی دارد
بکشتگان غم تو چو کربلا بحسین

کنون بلعل تو آب حیات نسبت یافت
چو طول عمر بخضر و چوسد بذوالقرنین

همای وصل توام سایه بر سر اندازد
رقیب ار نبود در میان غراب البین

گهرفشان کن بر دوست سیف فرغانی
که هست طبع و دلت در نظم را بحرین

بدانک در دو جهان کعبه دل عشاق
بدوست فخر کند چون بمصطفی حرمین

بکوی عشق وطن ساز و رخت آنجا نه
که دلگشاتر از آن جای نیست در کونین

فراز قله طور است، کسب کن دیدار
کنار وادی قدسست خلع کن نعلین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.