۳۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۹

ای دل ار جانان خوهی جان ترک کن
یک جهت شو ملک دو جهان ترک کن

جان دهی جانان ترا حاصل شود
گر دلت جانان خوهد جان ترک کن

اندرین ره هرچه بینی غیر دوست
جمله کفرست ای مسلمان ترک کن

دوست خواهی ملک دنیا گو مباش
یوسف آمد بیت احزان ترک کن

شد عزیز مصر، یوسف را بگوی:
ملک خواهی راند زندان ترک کن

هرچه موری را بیازارد زتو
گر بود ملک سلیمان ترک کن

هرچه با آن مر ترا سرخوش بود
پای بر فرقش نه وآن ترک کن

تا سرت باشد گریبان بایدت
سر بنه وآنگه گریبان ترک کن

تا لب شیرین او شیرت دهد
طفل این ره مباش ودندان ترک کن

تشنه بر خاک در جانان بمیر
ور بگوید آب حیوان ترک کن

سیف فرغانی گرت دشوار نیست
هرچه غیر اوست آسان ترک کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.