۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۳

جرعه یی می نخورده از دستش
بیخودم کرد نرگس مستش

هرکه از جام عشق او می خورد
توبه گر سنگ بود بشکستش

بکسی مبتلا شدم که نرست
مرغ از دام و ماهی از شستش

بهمه جای می رود حکمش
بهمه کس همی رسد دستش

از عنایت مپرس کآن معنی
نیست در حق بنده گر هستش

هرکه عاشق نشد، بدامن دوست
نرسد دست همت پستش

سیف از مشک بوی دوست شنید
بر گریبان خویشتن بستش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.