۲۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۰

ای ز شیرینی شده دام مگس
شکری فرما بانعام مگس

همچو من خلقی گرفتار تواند
زآنکه شیرینی بود دام مگس

عاشقان را بی لبت آرام نیست
بی شکر چون باشد آرام مگس

هر زمانم از تو چیزی آرزوست
ای شکر چونی زابرام مگس

از تو اکرامی همی دارم طمع
خود شکر کی کرد اکرام مگس

هست بر لعل لبت اقدام من
همچو بر شیرینی اقدام مگس

وقت ما خوش بود چون صبح خروس
بی تو ناخوش گشت چون شام مگس

در زمان ما نباشی بی رقیب
باد زن داری بهنگام مگس

هست اندر کاسه و خوان کسان
همچو گربه پخته و خام مگس

ای رقیب آستین افشان برو
تا شکر شیرین کند کام مگس

او بشکر خوردن اندر بسته دل
تو گشاده لب بدشنام مگس

از تو همرنگی نشاید چشم داشت
همچو یکرنگی زاندام مگس

کاشکی غایب شدی شکرفروش
تا شکر بگزاردی وام مگس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.