۲۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۲

مست عشقت بخود نیاید باز
ور ببری سرش چو شمع بگاز

ای بنیکی ز خوب رویان فرد
وی بخوبی ز نیکوان ممتاز

هرکه در سایه تو باشد نیست
روز او را بآفتاب نیاز

هرکه را عشق تو طهارت داد
در دو عالم نیافت جای نماز

قبله چون روی تست عاشق را
دل بسوی تو به که رو بحجاز

عشق تو در درون ما ازلیست
ما نه اکنون همی کنیم آغاز

هیچ بی درد را نخواهد عشق
هیچ گنجشک را نگیرد باز

عشق بر من ببست راه وصال
شیر بر سگ نمی کند در باز

تا سخن از پی تو می گویم
بلبل از بهر گل کند آواز

عشق سلطان قاهرست و کند
صد چو محمود را غلام ایاز

همچو فرهاد بی نوایی را
عشق با خسروان کند انباز

هرکه از بهر تو نگفت سخن
سخنش در حقیقت است مجاز

دلم از قوس ابروت آن دید
که هدف از کمان تیرانداز

بتو حسن تو ره نمود مرا
بوی مشکست مشک را غماز

نوبت تست سیف فرغانی
بسخن شور در جهان انداز

کآفرین می کنند بر سخنت
شکر از مصر و سعدی از شیراز

سوز اهل نیاز نشناسد
متنعم درون پرده ناز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.