۳۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۶

چو ماندم (من) زسلطان جهان دور
بسان بلبلم از بوستان دور

ازآن خورشید روی ماه پیکر
بمانده چون زمین از آسمان دور

بکام دشمنانیم از فراقت
شها دیگر مباش از دوستان دور

که شادی از دل بیمار ما هست
چو صحت از مزاج ناتوان دور

زرویت مجلس ما گلستان بود
مبادا چون تو گل زین گلستان دور

که باشم من چو از تو بازماندم
چه باشد حال تن چون شد زجان دور

من شیرین زبان زآن تلخ کامم
که هستم زآن لب شکرفشان دور

منم بی خسرو آن فرهاد محروم
که دارد از لب شیرین دهان دور

عنان در دست تقدیرست اگر نه
بپای شوق نبود اصفهان دور

بصورت گرچه از روی تو هستم
چنان کز روی تو چشم بدان دور

چو با یاد توام دایم بمعنی
مرا گر عارفی از خود مدان دور

اگر چه سیف فرغانی زتو هست
بسان تشنه از آب روان دور

چو سگ رو بر نگرداند ازین در
بسنگش گر کنی زین آستان دور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.