۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۳

ای غم عشق تو چون می طرب افزای دگر
همچو من مانده در عشق تو شیدای دگر

پیش ازین انده بیهوده همی خورد دلم
بازم استد غم عشق تو زغمهای دگر

چون برون می نرود از دل من دانستم
که غم عشق ترا نیست جزین جای دگر

بجز از دیدن تو از تو چه خواهم چو مرا
زین هوس می نرسد دل بتمنای دگر

عالمی شیفته چشم وخط و خال تواند
هر کسی از تو درافتاده بسودای دگر

تو پس پرده و خلقی بتصور دارند
هر یکی با رخ خوب تو تماشای دگر

تا بود خسرو خوبان چو تو شیرین صنمی
مگس ما نکند میل بحلوای دگر

بفلک رشوه دهم بوک درآرم باری
پاره یی در شب وصل تو زشبهای دگر

سیف فرغانی در کار غمت با دل خویش
(هر شب اندیشه دیگر کند ورای دگر)
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.