۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۹

بیا که بی تو مرا کار برنمی آید
مهم عشق تو بی یار برنمی آید

مرا بکوی تو کاری فتاد،یاری ده
که جز بیاری تو کار برنمی آید

مقام وصل بلندست ومن برونرسم
سگش چو گربه بدیواربر نمی آید

ازآن درخت که درنوبهار گل رستی
ببخت بنده به جز خار برنمی آید

چو شغل عشق تو کاری چو موی باریکست
ازآن چو موی بیکبار برنمی آید

بآب چشم برین خاک در نهال امید
بسی نشاندم و بسیار برنمی آید

سزد که مزرعه را تخم نو کنم امسال
که آنچه کاشته ام پابرنمی آید

ز ذکر شوق خمش باش سیف فرغانی
که آن حدیث بگفتار برنمی آید

میان عاشق و معشوق بعد ازاین کاریست
که آن بگفتن اشعار برنمی آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.