۳۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۸

با رخ خوب تو قمر چه بود
بالب لعل توشکر چه بود

پیش گفتار تو شکر چه زند
پیش رخسار تو قمر چه بود

آرزو دارم از تو من نظری
خود مرا آرزو دگر چه بود

وعدها کردی و نکرد وفا
ای بخیل آخر این قدرچه بود

جان دهم در بهای وصل تو لیک
قیمت جان مختصر چه بود

گوهر کان جسم ما جانست
چون بدادیم قدر زر چه بود

بدهان دلی زجان شده سیر
بخورم جز غم تو هرچه بود

چند گویی بمن که خواهم رفت
آخر این رفتن تو برچه بود

غرضت قصد سیف فرغانیست
ورنه مقصودت ازسفر چه بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.