۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۱

هرچند دیده هرگز رویت ندیده باشد
جز روی تو نبیند آنراکه دیده باشد

در خوبی رخ تو من تیره دل چه گویم
کآیینه همچو رویت رویی ندیده باشد

گر روی تو زبستان روزی خراج خواهد
گل از میانه جان زر برکشیده باشد

چون عارض تو بیند نرگس بلاله گوید
هرگز بنفشه بر گل زین سان دمیده باشد

ای در عرق ز خوبی رخسار لاله رنگت
همچون گلی که بر وی باران چکیده باشد

حال دل حزینم زآنکس بپرس کو را
دل از درون و آرام از دل رمیده باشد

بر بوی وصل هجران آنکس کند تحمل
کو بر امید شکر زهری چشیده باشد

آنکس نکو شناسد حال دل زلیخا
کو از برای یوسف دستی بریده باشد

گفتی بصبر می کن با هجر سازگاری
بی وصل دوست عاشق چون آرمیده باشد

بر دامگاه عشقت مرغی فرو نیاید
کز طبل باز هجرت بانگی شنیده باشد

سیف ار غزل سراید در وصف صورت تو
یک بیت او بمعنی چندین قصیده باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.