۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۷

دین و دنیا از آن من باشد
اگر او دلستان من باشد

دارم از جان خویش دوسترش
اگر آن دوست جان من باشد

آن حلاوت که در لبست او را
اگر اندر لبان من باشد

من گمان می برم که روح القدس
هر شبی میهمان من باشد

من گدایم برین درو روزی
ملک کونین نان من باشد

گر شبی مر سگان کویش را
طعمه از استخوان من باشد

بگزارم خراج هر دو جهان
اگر او در ضمان من باشد

خویشتن را بجان زیان کنم ار
سود او در زیان من باشد

ننویسم به جز حکایت دوست
تا قلم در بنان من باشد

غزلکهای اینچنین شیرین
دستکار زبان من باشد

همه اشعار سیف فرغانی
چون ببینی از آن من باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.