۲۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰

چو پرده از رخ چون آفتاب برداری
زشرم روی تو نور از قمر فرو ریزد

زشرم چهره معنی نمای تو بیم است
که رنگ حسن زروی صور فرو ریزد

چو شعر بنده بخوانی ودر حدیث آیی
شکر چو آب از آن لعل تر فرو ریزد

زکان لطف تو اندر بهای خاک درت
گهر برد بعوض هرکه زر فرو ریزد

تویی چو میوه درین باغ ونیکوان زهرند
چو شاخ میوه برآرد زهر فرو ریزد

در این هوا که مرا مرغ دل بپروازست
چه جای زاغ که سیمرغ پر فرو ریزد

زدیده بر سر کوی تو سیف فرغانی
چه جای اشک که خون جگر فرو ریزد

زپسته چون تو بخندی شکر فرو ریزد
سخن بگو که زلعلت گهر فرو ریزد

زلطف لفظ (تو)آبست و لعل تو شکر
شکر زپسته وآب از شکر فرو ریزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.