۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۵

نور رخ تو قمر ندارد
ذوق لب تو شکر ندارد

در دور تو مادر زمانه
مانند تو یک پسر ندارد

بی بهره ز دولت غم تو
از محنت ما خبر ندارد

آنکس که چو من بروی خوبت
دل می ندهد مگر ندارد

دلداده صورت تو ای دوست
جان را ز تو دوستر ندارد

جانا دل تو چو روزگارست
کآنرا که فگند بر ندارد

در سنگ اثر کند فغانم
وندر دل تو اثر ندارد

مگذار بدیگران کسی را
کو جز تو کسی دگر ندارد

از خون جگر کسی به جز سیف
در عشق تو دیده تر ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.