۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۳

زآنگه که مست عشق تو شدسیف رابهست
یک کام از لب تو که صد جام از صبوح

ای پیک نامه ور زمن آن ماه را بگوی
فی جنب شمس غرتک البدر لا یلوح

واین خسته فراق ترا طرفه حالتیست
من ذکر کم یسرومن شوقکم ینوح

ای اهل دل زلعل تو کرده غذای روح
مردن زعشق تو بر زنده دلان فتوح

از من مباش دور که وصل وفراق تست
خوش همچو بسط روزی وناخوش چو قبض روح

گر تو بوصل وعده کنی کی کنی وفا
ورمن ز عشق توبه کنم که بود نصوح

خستم لب تو زآنکه دلم از تو خسته بود
وآنک بحکم شرع قصاص است در جروح

از چشم من که میدهد از ریش دل خبر
اشک آنچنان برفت که خونابه از قروح

ارزان وزود باشد اگر عاشقی بیافت
وصل ترا بملک سلیمان وعمر نوح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.