۲۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸

منم آن کس که عشق یارم کشت
زنده گشتم چوآن نگارم کشت

گنج وصلش طلب همی کردم
سنگ بر سر زدوچو مارم کشت

من بی آب رستم از آتش
چون ببادی چراغ وارم کشت

با سلیمان چه پنجه یارم کرد
من که موری همی نیارم کشت

هر شبی طول عمر او خواهم
گرچه روزی هزار بارم کشت

عاشقان جمله کشتگان غمند
منم آنکس که غم گسارم کشت

گرچه بشنود ناله زارم
دوست رحمت نکرد وزارم کشت

قوس ابروش صید دل می کرد
زد یکی تیر ودر شکارم کشت

زنده وصل می کند امسال
آنکه از هجر خویش پارم کشت

این گلستان زباغ وصل مرا
گل کنون می دهد که خارم کشت

من مرده چو سیف فرغانی
زنده اکنون شدم که یارم کشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.