۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳

الا ای غمت شادی جان ما
تویی راحت جان پژمان ما

دلی کو جهانیست بردی، برو
چه افتاده یی در پی جان ما

پری رویی از مردمت باک نیست
زدیوان نترسد سلیمان ما

غم تو چو کرد ازدل ما حرم
چو کعبه شریفست ارکان ما

چو از مشرب عشقت آبی خوریم
زدنیا بریده شود نان ما

چرا ما زمردم گدایی کنیم
جهان سر بسر ملک سلطان ما

همین بخت واقبال مارا بس است
که ما آن اوییم و اوآن ما

نگیریم چون عنکبوتان مگس
که عنقا شکارند مرغان ما

صبا چون گلی را گریبان گشود
بخاری درآویخت دامان ما

ندانم که بی اینچنین خار وگل
بدست که بودی گریبان ما

ننالم زفرقت اگر روز وصل
برآید ز شبهای هجران ما

چو یوسف به یعقوب خواهد رسید
سرورست در بیت احزان ما

زسر سیف فرغان بیا گوی کن
چو پا درنهادی بمیدان ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.