۲۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷

زهی با صورت خوبت تعلق اهل معنی را
ز نقش روی تو زینت نگارستان دنیی را

درین ویرانه ی قالب ندارد جانم آرامی
که دل بردی بدان صورت سراسر اهل معنی را

مرا روی تو محبوبست همچون مال قارون را
مرا وصل تو مطلوبست چون دیدار موسی را

همی خواهم که دیدارت ببینم دم بدم لکن
من مسکین اگر طورم چه تاب آرم تجلی را

دل مرده کند زنده احادیث تو، پندارم
لب تو در نفس دارد دم احیای عیسی را

من سرگشته می خواهم که بوسم خاک پای تو
دلیری بین که تا این حد رسانیدم تمنا را

ازین پس همچو قلاشان بپوشم جامه تقوی
که حکم قاضی عشقت قلم بشکست فتوی را

بعهد چون منی پر شد جهان از گفت و گوی تو
که از اشعار مجنونست شهرت حسن لیلی را

مرا ای دوست از دشمن نباشید بیم در عشقت
که از باد خزان نبود زیان مر شاخ طوبی را

سر دنیای دون بی تو ندارد سیف فرغانی
که عاشق بی تو نپسندد سرا بستان عقبی را

بنزد سیف فرغانی چه باشد؟ ظلمت آبادی،
اگر (در) روضه ننمایی بما نور تجلی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.