۳۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲ - همو راست

سر زلف تو نه مشکست و به مشک ناب ماند
رخ روشن تو ای دوست به آفتاب ماند

همه شب زغم نخسبم که نخسبد آنچه عاشق
منم آن کسی که بیداری من به خواب ماند

زفراق روی و موی تو زدیده خون چکانم
عجبست سخت خونی که به روشن آب ماند

سر زلف را متابان سر زلف را چه تابی
که در آن دو زلف ناتافتگی به تاب ماند

تو به آفتاب مانی و ز عشق روی خوبت
رخ عاشق تو ای دوست به ماهتاب ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱ - نیز او راست
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳ - او راست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.