۲۸۱ بار خوانده شده

شماره ۱

ای وصل تو اعظم امانی
سرمایه و عیش و کامرانی

گر بی تو به عمر جاودانی
یک لحظه زیم به شادمانی
یارب نخورم بر از جوانی

در بحر غمم فتاده مشکل
کشتی رسدم دمی به ساحل

بر باد شدیم ز آتش دل
شد آب دو چشمم خاک تن گل
افسوس تو حال ما ندانی

بی مهر رخ تو شام هجران
ریزم چو سپهر خون به دامان

صد چاک کنم ز غم گریبان
لیکن چو نمی رسد به سامان
مقصود چه سود خون فشانی؟

پیوسته چون غنچه می خورم خون
هر گوشه رود ز دیده جیحون

دامن شده ز اشک سرخ گلگون
بی قد تو لیک سرو موزون
ما را چه هوای گلستانی

گر زیسته ایم بی وصالت
غرق عرقیم از خجالت

اما به دو ابروی هلالت
این نیست حیات بی جمالت
مرگی است به نام زندگانی

بی صبر و شکیب داشت یک چند
خون دل ریش آرزومند

با هجر تو تا گرفت پیوند
ای من به خیال از تو خرسند
ببرید ز دوستان جانی

خالد ز دو دیده خون سارا
می بار نهان و آشکارا

زان ابر نهال مدعا را
شاداب همی نما خدا را
تا بار دهد همان که دانی

یارب به مجردان افلاک
یا رب به شه سریر لولاک

از غیر تو رستگان بی باک
پیش تو شفیع آورم تاک
بار دگرم بدو رسانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شماره ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.