۲۹۱ بار خوانده شده

قطعه شماره ۲۸

زهی شهنشه عالی و ظل یزدانی
قرین دولت و شوکت، خلیل رحمانی

کف سخای ترا بحر گفتم و دل گفت
قیاس بحر ز کف می کنی ز نادانی

چنین کریم و خردمند و دادگر که توئی
چه جای حاتم طائی و شاه ساسانی

تویی ز غایت عدلت همیشه گرگ و پلنگ
روند خانه به خانه ز بهر چوپانی

شجاع و عالم و عادل، کریم بن کریم
به هوش و درک چو آصف ولی سلیمانی

چنین به فرق تو افسر شده است ابر، سزد
اگر ز معجز پیغمبریش بر خوانی

وگر به فن سواری بود رسول، توئی
بزرگ شاه سواران به وحی ربانی

وگرنه بهر چه گردد خجل ز معجزه ات؟
سر فوارس و توران و روم و ایرانی

چو خسروانه نهی پا به توسن گلگون
ندیده چرخ به شیرین سواریت ثانی

غرض ز خالد ازین مدح بود هنر
وگرنه مدح چه حاجت؟ تو مهر تابانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعه شماره ۲۷
گوهر بعدی:قطعه شماره ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.