۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شماره ۵۴

ای زلف تو ماه را نقابی
والیل ز موی تست تابی

با مهر رخت زمین چه حاجت؟
دارد به مهی و آفتابی

از شرم بلندی تو کیوان
شد در پس پنج و شش حجابی

شیطان منشان دشمنت را
شمشیر تو اشهب الشهابی

بر سیخ سنانت درگه کین
باشد دل دشمنان کبابی

با معرفت تو لوح محفوظ
یک حرف نباشد از کتابی

دریای محیط و چرخ اطلس
از قلزم همتت حبابی

خالد چه زنی دم از صفاتش؟
حدی چو ندارد و حسابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۵۳
گوهر بعدی:غزل شماره ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.