۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شماره ۵۳

ای گشته چو مجنونم در عشق تو افسانه
از بهر خدا رحمی با این دل دیوانه

پروانه صفت مائیم بر گرد رخت دایر
وز سوز و گداز ما هیچت غم و پروانه

آخر نگهی میکن بر حال من بیدل
چون گشت ز سودایت جان از همه بیگانه

تا دانه خالت را در رشته جان دیدم
ما را نبود کاری با سبحه صد دانه

وز عشق تو زآنسانم ، رسوای جهان جانم
خوانند به دستانم در مسجد و میخانه

تسبیح ز کف دادم، زنار نبندم نیز
جز رشته گیسویت گر رندم و مردانه

گر باده به کف آری خالد تو نه هشیاری
تا پیش نظر داری آن نرگس مستانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۵۲
گوهر بعدی:غزل شماره ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.