۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شماره ۴۹

چون کنی از لعل لب میل شکر ریختن
هر طرف ارزان شود جان به لب آویختن

خنده زنان هر زمان می نگری بر فلک
عقد ثریا شود مایل بگسیختن

مه همه تن رو شده چون نگرد بر رخت
نیست ورا چاره ای غیر زبگریختن

از مژه ات ای صنم گشته مشبک تنم
نادره پرویز نیست بهر شکر بیختن

دیده مستت فکند شور به دور قمر
بر سر کویت ز بس خون جگر ریختن

پاسخ تلخت به لب وه که چه شیرین بود
لذت شکر گرفت زهر ز آمیختن

شکوه مکن خالد از نرگس فتان او
عادت مستان بود فتنه برانگیختن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۴۸
گوهر بعدی:غزل شماره ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.