۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شماره ۴۱

الا ای جامه صبر از غمت چاک
ترحم ، قددنت للموت مرضاک

تو رفتی، لشگر جانهات در پی
فیاطوبی لروح کان یلقاک

به فرقم پای استغنا نهادی
بلندم ساختی الله ابقاک

به سوگند و عهودت دل نبندم
فان الرب بالاخلاف رباک

به فردوسم مخوان زاهد که بی او
لدی اهل النهی ماطاب طوباک

ز خاک ار لاله سان فردا برآیم
ترانی هکذا حیران سیماک

به مژگان می درد خالد پس از مرگ
تجاه اللحد حتی نال مثواک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۴۰
گوهر بعدی:غزل شماره ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.