۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شماره ۳۸

عمر شد در کار ناهموار بر باد ای دریغ
هیچ روزی روی فردا ناورم یاد ای دریغ

می نهم هر دم بهایی بر هوا بیچاره من
قصر اعمالم بود بس سست بنیاد ای دریغ

کرده بر آمرزش حق تکیه، بی باک از گناه
هرگز از قهاری او نایدم یاد ای دریغ

آرزوی دولت ناپایدار این جهان
چند دولتهای جاویدم ز کف داد ای دریغ

در گنه چندان دلیر و در نکویی ناتوان
با چنین بد خوئیم مادر چرا زاد ای دریغ

راه باریک است و شب تاریک و همره دیو و دد
مانده زیر بار عصیان زار و ناشاد ای دریغ

نیکی ناکرده ثبت نامه روز جزا
خالد آلوده چون خواهد شد آزاد ای دریغ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۳۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.