۲۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۹۰

هزار شکر خدا را که چون تو دلداری
نمود روی به من بعد مدتی یاری

کنون زبون خیالات غمزه های توام
میان مجلس مستان چنانکه هشیاری

تو یوسفی و من از نقد جان خریدارت
بیا بگو که نیابی چو من خریداری

اگر چه حسن تو از آفتاب اندک نیست
ولی ز حسن تو اندک ترست بسیاری

اگر چه بار جفای تو هر کسی نکشد
من ضعیف جفاکش همه کشم باری

هزار طعنه چه گویی که از سرم برخیز
کس این سخن نکند خاصه با تو چون یاری

جفا کنی وز من عذرخواهی از شوخی
چه می کنی و چه می خواهی از گرفتاری

زبان باین قدری رنجه دار بر خسرو
که گر بگویدت آن منی بگو آری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.