۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸۹

نشدت دل که به این دل شده مهمان آیی
کعبه دل شوی و در حرم جان آیی

ای مسیح من و جان همه آخر تا کی
یک نفس بر سر این کشته هجران آیی

خاک آن راه همه قند مکرر گردد
بر زمینی که تو زان لب شکر افشانی آیی

چند گویی که شب آیم ز رقیبان پنهان
آفتابی تو، محالست که پنهان آیی

بخت را مانی و خسرو به ته فرمانت
بخت خسرو تو اگر در ته فرمان آیی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.