۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸۲

باز روی تو خون آلوده و جعد تو تر است
زلف مشکین ترا باد صبا جلوه گر است

گل دمد در چمن حسن تو از خندیدن
مگر اندر سر زلف تو نسیم سحر است

تا بزیر و زبر رخ گل و سنبل داری
سنبل و گل شده از روی تو زیر و زبر است

هر که دید آن خط تو غالیه دارند از اشک
خال مشکین تو خود غالیه دان دگر است

نگشاید مگر آن لحظه که لب بگشایی
جعد شکر که گره بر گره از نیشکر است

وصل تو هیچ فراموش ز دل می نشود
گوییا لطف ملک زاده خورشید فر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.